ظاهر و باطن سیاستهای اقتصادی
یکم: سیاستهای اقتصادی عموما ذاتی دوگانه دارند: ظاهرشان بر خلاف باطنشان است؛
سیاستهای اقتصادی که ظاهری جذاب و عامهپسند دارند و در بادی امر برای عموم مردم خوشایند مینمایند، عموما در باطن خود پیامدهای ناگوار و نامطلوب اقتصادی برای مردم در بر دارند؛ اما سیاستهای اقتصادی که ظاهری سرد، بیروح و کسلکننده دارند و در بادی امر برای عموم مردم ناخوشایند مینمایند، عموما در باطن خود پیامدهای مطلوب اقتصادی برای مردم در بر دارند. این درسی است که بینش عمیق اقتصادی برای ما به ارمغان میآورد.
مشکل اینجا است که ظاهر سیاستهای اقتصادی برای مردم ملموس و به سادگی قابلدرک خواهد بود، اما باطن سیاستهای اقتصادی و پیامدهای ناشی از آن عموما برای مردم نه ملموس است و نه چندان قابلدرک!؛ مردم به سادگی درک نخواهند کرد رنجهای اقتصادی که میبرند، نتیجه ناگزیر همان سیاستهای اقتصادی است که برایشان خوشایند بوده است و منافع اقتصادی که میبرند، نتیجه همان سیاستهای اقتصادی است که در بادی امر برایشان چندان خوشایند نبوده است!.
این دوگانگی ظاهر و باطن سیاستهای اقتصادی، کار را بر اقتصاددانان در مقام سیاستگذاری سخت و سنگین میکند، چرا که سیاستهای اقتصادی جذاب و عامهپسند عموما برای دولتمردان و سیاستمداران نیز ترجیح دارد!.
دوم: رسالت یک اقتصاددان در مقام یک سیاستگذار اقتصادی در قبال مردم، بسیار سنگین است. یک اقتصاددان مادامی که در چارچوب محافل آکادمیک فعالیت میکند، میتواند و باید فرضیهها و ایدههای خود را در زمینههای مختلف علم اقتصاد ارائه نماید و به محک نقد دیگران و آزمون تجربی گذارد؛ مادامی که یک اقتصاددان در مرزهای آکادمیک به نظریهپردازی میپردازد، مهم نیست که ایدهها و فرضیههایش تا چه حد عمیق، منطقی، عقلایی و قابلدفاع است یا تا چه حد سست و بیمایه، فضایی، تخیلی و سادهلوحانه است؛ در نهایت ایدهها و فرضیههای جدید اقتصادی در بوته نقد و آزمون، یا به فرجامی موفق در محافل آکادمیک نائل میآیند یا به فرجامی ناموفق و نامیمون!. این امر هزینهای برای جامعه ندارد، مگر فایده بحث و جدلهای علمی و پویایی محافل آکادمیک؛ اتفاقا رسالت اقتصاددان در محافل آکادمیک در قبال جامعه همین است.
اما در عرصه عمل داستان دیگری است!؛ وقتی یک اقتصاددان در مقام یک سیاستگذار اقتصادی به وادی عمل قدم میگذارد و نسخه یک سیاست اقتصادی را برای یک جامعه میپیچید، آنگاه ایده و نظریه او بردی موثر بر زندگی و رفاه مردم مییابد. اتخاذ عملی یک سیاست اقتصادی در ابعاد ملی، میتواند به سادگی زندگی و رفاه هزارها و میلیونها انسان را دستخوش تغییر قرار دهد؛ اتخاذ یک سیاست اقتصادی صحیح میتواند برای مردم رفاه به عمل آورد و اتخاذ یک سیاست اقتصادی اشتباه، میتواند فاجعه بیافریند و مردمی را به خاک سیاه بنشاند!. بله، در جایی که برد موثر عمل یک دندانپزشک، دهان یک انسان است و اشتباه دندانپزشک در نهایت میتواند بر زندگی یک فرد موثر گردد، برد موثر عمل یک اقتصاددان در مقام یک سیاستگذار، اقتصاد یک کشور و ملت (یا بسته به موقعیت حتی اقتصاد جهانی) است و میتواند زندگی و رفاه هزاران و میلیونها انسان را تحتشعاع خویش قرار دهد؛ اینجا است که رسالت سنگین یک اقتصاددان در مقام سیاستگذار آشکار میگردد.
سوم: کانون بحرانی برای یک اقتصاددان در مقام یک سیاستگذار، همینجاست: از یک طرف حامل مسوولیتی سنگین است و از طرف دیگر باید انتخاب کند و انتخاب او، انتخابی است میان یک سیاست اقتصادی عامهپسند و جذاب که پیامدهای ناگوار اقتصادی را در بر دارد یا اتخاذ یک سیاست اقتصادی که بهرغم ظاهر ناخوشایند و غیرجذابش، نتایج اقتصادی مطلوبی را به بار مینشاند!. البته روشن است که انتخاب اولی راه اشتباه و انتخاب دومی راه صحیح است؛ اینجا است که راه اقتصاددانان از هم جدا میشود. سوال این است که چرا عدهای از اقتصاددانان در مقام سیاستگذاری، بهرغم مسوولیت و رسالت خود در برابر مردم، راه سیاستهای اقتصادی عامهپسند را که علیه منافع مردم میباشد، انتخاب میکنند؟ چنین انتخابی میتواند به دو دلیل صورت بگیرد:
1 - بعضی اقتصاددانان ممکن است به دلیل جهل، ناآگاهی و عدم داشتن بینش عمیق و درک روشن از نحوه عملکرد سیستم اقتصادی، نسخه سیاستهای اقتصادی عامهپسندانه با ظاهری خوشایند را بپیچند، در حالی که از پیامدهای اقتصادی ناگوار آن آگاهی ندارند.
2 - بعضی دیگر از اقتصاددانان در حالی که نتایج اقتصادی ناگوار اتخاذ سیاستهای اقتصادی عامهپسند را به خوبی میدانند، بنا به انگیزههای سیاسی یا برای به دستآوردن یا حفظ پست و مقام، رسالت حرفهای، کار کارشناسی و حفاظت از منافع ملت را به کناری نهاده و نسخه سیاستهای اقتصادی عوامپسندانه را که کاملا بر خلاف عقلانیت و منطق اقتصادی است و شکست آن در دستیابی به اهداف تعیین شده بر اساس بینش عمیق اقتصادی از پیش آشکار است و روشن است که از اساس اشتباه هستند، میپیچند و با نظریات اقتصادی فضایی، سادهلوحانه و عجیب و غریب توجیه مینمایند.
در حالی که گروه اول نیات خیر دارند ولی از روی جهل اشتباه میکنند، گروه دوم آگاهانه و از روی غرض به عوامفریبی میپردازند. اما مساله این است که نتیجه کار هر دو گروه فارغ از نیات آنها، برای مردم و جامعه یکسان است. موضوع این نیست که شعار، شعار عدالت باشد و حتی شاید اراده نیز بر همین امر مبتنی باشد؛ موضوع این نیست که شعار، شعار مردمگرایی باشد و حتی شاید اراده نیز بر همین امر مبتنی باشد؛ موضوع این نیست که شعار، شعار رفاه اقتصادی باشد و حتی شاید اراده نیز بر همین امر مبتنی باشد؛ موضوع این نیست که شعار، شعار رفع فقر و محرومیت باشد و حتی شاید اراده نیز بر همین امر مبتنی باشد؛ موضوع این است که گرچه مهم است که نیت، خواست و اراده سیاستگذاران اقتصادی، مبتنیبر چیست، لکن مهمتر از آن این است که نتایج و پیامدهای سیاستهای اقتصادی در عرصه عمل چیست؛ و چه سود که نتیجه چنان باشد که نسخه سیاستهای ظاهرفریب، جذاب و عامهپسند با شعارهای جذابتر، عامهپسندتر و دلفریبتر، توسط سیاستگذاران پیچیده شود و تودههای مردم را با امیدهای واهی به سوی سراب بکشاند. اما این نکته را فراموش نکنیم که سرابها نیز برای همیشه نمیتوانند مردم را به سادگی به سوی خود بکشانند؛ دیر یا زود مردم خواهند فهمید که آنچه ظاهر فریبایش خوشایند مینمود و با شور و شوقی وصفناپذیر به سویش میشتافتند، سرابی بیش نبوده است!. قطعا در این سخن آبراهام لینکلن که مورد علاقه میلتون فریدمن، اقتصاددان شهیر بود، حقیقتی انکارناپذیر نهفته است: «اندکی از مردم را میتوان برای همیشه فریب داد. همه مردم را نیز میتوان برای مدت اندکی فریب داد. اما نمی توان همه مردم را برای همیشه فریب داد.»
چهارم: اکنون و در آستانه انتخابات ریاستجمهوری، بازار شعارها و سیاستهای اقتصادی دلفریب، جذاب و عامهپسند از هر زمانی داغتر شده است. در چنین شرایطی، رسالت اقتصاددانان متعهد و پیشرو این است که در حد توان، هویت واقعی شعارها و سیاستهای اقتصادی عامهپسند و مردمفریب و نیز حاملان و توجیهگران چنین سیاستهایی را فاش سازند و باطن ناگوار و ناخوشایند آن را به مردم بشناسانند، تا مردم بتوانند پیامدهای اقتصادی ناگوار و ناگزیر سیاستهایی را که ظاهری فریبا دارند، اما منطبق بر منطق و عقلانیت اقتصادی نبوده و از اساس اشتباه هستند، به خوبی درک نموده و واکنشی درخور نسبت به چنین سیاستهایی و حاملان و توجیهگران چنین تفکر و خط مشی اقتصادی نشان دهند. مردم باید بدانند که اقتصاد و عملکرد آن منطق خاص خود را دارد که باید آن را به خوبی درک کرد و بر مبنای آن برای بهبود عملکرد اقتصادی تصمیم گرفت و سیاستگذاری کرد؛ اقتصاد صرفا آنگونه که سیاستمداران و سیاستگذاران اقتصادی میگویند و میخواهند، عمل نمیکند، بلکه سیستم اقتصادی فارغ از خواست دولتمردان، فرآیندهای حاکم بر خود را دارا میباشد که نمیتوان با صدور فرامینی که با فرآیندهای حاکم بر سیستم اقتصادی ناسازگار میباشد، آن را تحت اختیار گرفت و به بهشت وعده داده شده، برد!. مردم باید بدانند که سیستم اقتصادی به شدت انتقامجو است؛ سیستم اقتصادی انتقامجو است به این معنا که واکنشی سخت و قاطع در برابر اعمال نسخههای سیاستی ظاهرفریب که از اساس اشتباه هستند، از خویش بروز خواهد داد و انتقام اشتباهات تاریخی را به سختی خواهد گرفت؛ بهعلاوه هر چه اصرار بر خطای رفته سختتر باشد، انتقام سیستم اقتصادی سختتر خواهد بود و زخمهای مردم دردناکتر. مردم باید بدانند که رنجی که میبرند، دقیقا پیامد و نتیجه ضروری اعمال همان سیاستهای اقتصادی است که خوشایندشان مینماید. بهعلاوه مردم باید بتوانند هویت واقعی اقتصاددانانی را که از روی جهل یا از روی غرض، نسخه سیاستهای ظاهرفریب و عامهپسند را میپیچند و با نظریههای اقتصادی فضایی، تخیلی و عجیب و غریب توجیه مینمایند، بشناسند و حساب آنان را از اقتصاددانان متعهد و پیشرو که به رسالت حرفهای خود پایبندد و واقعا دلنگران مردمند، جدا کنند. اگر مردم اینها را بدانند، قطعا نتیجه انتخابشان بهتر خواهد بود. تنها در چنین زمانی است که اقتصاددانان متعهد و پیشرو میتوانند از اینکه رسالت تاریخی خویش را به عنوان یک عالم اقتصاد در جامعه به انجام رساندهاند، خشنود باشند. این رسالتی است که اکنون بر دوش همه استادان، دانشجویان و علمای متعهد و پیشرو علم اقتصاد در ایران سنگینی مینماید و همه باید به سهم خویش برای پیشبرد چنین رسالتی، همین امروز پاسخگو باشند؛ البته فردا خیلی دیر است!
تشکیل حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه در ایران با منافع استعمار در تضادبوده و باعث شد که تز جدایی دین از سیاست از سوی استعمارگران به طور گسترده طرح شود. جای تردید نیست که تز جدایی دین از سیاست در راستای مقابله با دین و خارج نمودن آن از صحنه سیاست صورت گرفته است.
در عصر حاضر امام خمینی(ره) پرچمدار تفکر رابطه دو عنصر دین و سیاست بود. خیلی از صاحب نظران اسلامی پیوند دین و سیاست را مطرح کرده اند; ولکن در عمل موفق به تشکیل حکومت دینی نشدند، اما امام راحل با تشکیل حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه و ارائه حکومت اسلامی عملا اثبات نمود که بین دین و سیاست و دنیاو آخرت رابطه وجود دارد و اینها مکمل یکدیگرند. امام راحل با تدوین اولین اثر سیاسی خود به نام «کشف الاسرار» نخستین گام را در ترویج پیوند دین وسیاست برداشته و در اشاعه تفکر آمیختگی دین و سیاست موفق بود. امام عقیده داشت که جدایی دین از سیاست، شعاری استعماری است که در ابتدا بنی امیه وبنی عباس طراحان آن بوده و در قرون اخیر این تز الحادی از سوی استعمارطرح ریزی و ترویج شده و استعمار مبلغ این تز می باشد.
با توجه به نقش بنیادی تفکر رابطه دین و سیاست در بالندگی، پویایی و جامعیت اسلام; بر آن شدیم که تفکر سیاسی امام راحل را در این خصوص مورد تحلیل قراردهیم.
بی تردید در عصر حاضر پرچمدار رابطه دو عنصر دین و سیاست امام راحل است. امام تلفیق این دو عنصر را طی سالهای متمادی با پیامها، سخنرانیها وتدوین کتابها بیان کرده است.
برای تبیین و تفسیر اندیشه سیاسی امام لازم است که این دیدگاه از زاویه های مختلف مورد تحلیل قرار گیرد. امام قبل از آنکه یک رهبری سیاسی باشد یک رهبردینی است; از این رو باید دید که این تفکر در حوزه فرهنگ و معارف عمیق و بلنداسلام چه جایگاهی دارد؟ و دلایل این نگرش چیست؟ و طرفداران این بینش چه کسانی بوده و هستند؟ ما این بحث را در محورهای زیر مورد تحلیل قرار می دهیم:
«سیاست در اصل از واژه «سوس » گرفته شده و به معنای مملکت داری و اصلاح امور مردم و اداره کردن کارهای کشوری است.»
علامه طریحی می نویسد: «السیاسه القیام علی الشی ء بما یصلحه » سیاست دینی اقدام برای سامان دادن چیزی به وسیله اموری که آن را اصلاح کند و سامان بخشد.
«سیت الرعیه امرتها و نهیتها»
«سیاستمدار کسی است که در امور سیاسی کشوربصیر و کارآزموده باشد.»
از تعاریفی که لغت شناسان در خصوص سیاست نمودندمی توان گفت: سیاست یعنی تدبیر اصولی و جامع برای اجرای عدالت اجتماعی و حفظکشور و فراهم نمودن امکانات برای تکامل مادی و معنوی انسانها.
امام خمینی با ژرف اندیشی خاص در ابتدا تعریف صحیح از سیاست ارائه داده آن گاه بین سیاست اسلامی و سیاست شیطانی مرزبندی نموده و سپس رابطه دین با سیاست اسلامی را مطرح کرده است. ازدیدگاه امام سیاست به سه قسم تقسیم شده است:
1- سیاست شیطانی: سیاست شیطانی یعنی خدعه و نیرنگ که پرچمدار آن در عصرحاضر استکبار جهانی است.
امام راحل در تعریف این قسم از سیاست فرمود: «وقتی که ما در حبس بودیم رئیس امنیت آن وقت، ضمن صحبتهایش گفت: آقا سیاست عبارتست از دروغگویی، عبارتست از خدعه، عبارتست از فریب، عبارت ازپدر سوختگی است این را بگذارید برای ما من به او گفتم این سیاست مال شمااست. البته سیاست به آن معنایی که اینها می گویند که دروغگویی و چپاول مردم با حیله و تزویر، تسلط بر اموال و نفوس مردم. این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد و این سیاست شیطانی است.» تلقی امام ازاین نوع سیاست ریشه دراندیشه سیاسی امام علی(ع) دارد که آن حضرت از این قسم سیاست با عنوان سیاست جور یاد کرده است: «بئس السیاسه الجور.» سیاست بدین معنا اینست که بامعنای اصلی خود تناسب نداشته و از معنای خود تحریف شده است. متاسفانه واژه «سیاست » همانند برخی از واژه ها مانند واژه «استعمار» و .. . از معنای خود تحریف شده و به معنای خدعه و نیرنگ تفسیر شده است و همین تفسیرغیر صحیح باعث شده که شعار جدایی دین از سیاست مورد قبول برخی واقع شود. طبیعی است که سیاست به معنای فریب نه تنها اسلام با آنها رابطه ندارد، بلکه با آن در تضاد کامل است و ساحت مقدس دین و دین مداران از آن مبرا است. یکی ازعوامل عمده که باعث شد تز جدایی دین از سیاست رواج پیدا کند; همانا خلط بین سیاست اسلامی با سیاست شیطانی است. سیاست به معنای شیطانی آن است که محمدعبده در باره اش چنین می نویسد: «به خدا پناه می برم از سیاست و کلمه سیاست ومعنای سیاست و هر حرفی که در سیاست تلفظ می شود ...»
یکی از اوصاف برجسته رهبران دینی این بوده است که آنها برای تشکیل حکومت و حفظ آن از سیاست شیطانی بهره نگرفتند. چنانکه برخی از اصحاب علی(ع) به ایشان عرض کردند که درسیاست این قدر صداقت و صراحت شرط نیست که شما رعایت می کنید. امام در جواب فرمود: «آیا به من دستور می دهید که برای پیروزی خود از ظلم در حق کسانی که بر آنان حکومت می کنم استمداد جویم، سوگند به خدا تا خورشید طلوع می کند وستاره در آسمان چشمک می زند چنین کاری نمی کنم ...» به خاطر عدم بهره گیری علی(ع) از سیاست شیطانی بود که برخی تصور می کردند که: معاویه از علی(ع)سیاستمدارتر است. از این رو امام علی(ع) فرمود: «والله ما معاویه بادهی منی و لکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس.» قسم به خدامعاویه سیاستمدارتر از من نیست ولی او نیرنگ می زند و مرتکب گناه می شود، اگرنیرنگ خصلت زشتی نبود من سیاستمدارترین مردم بودم. در عصر ما استکبار جهانی به بهره گیری از اهرم یاست شیطانی می خواهد بر جهان مسلط شود که این سیاست رااز فرعونهای تاریخ به ارث برده است: «ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلهاشیعا»
2- سیاست حیوانی: سیاست حیوانی که به دفع فساد از زندگی انسان توجه دارد و به ابعاد معنوی و الهی نظر ندارد، امام از آن تعبیر به سیاست حیوانی نموده و این نوع سیاست مورد تایید امام است. او در این خصوص فرمود: «...اگر فرض کنیم که یک فردی پیدا شود که سیاست را صحیح اجرا بکند نه به آن معنای شیطانی فاسدش، یک حکومتی، یک رئیس جمهوری، یک دولتی سیاست صحیح را اجراکند که به خیر و صلاح ملت باشد، این سیاست یک بعد از سیاستی است که برای انبیاء و اولیاء بوده و حالا برای علمای اسلام ... انسان فقط یک حیوان نیست که خوردن و خوراک همه شوون او باشد، سیاست اگر صحیح باشد امت را در یک بعدهدایت می کند و راه می برد و آن بعد حیوانی است، بعد اجتماعی مادی است، و این سیاست یک جزء ناقص سیاستی است که در اسلام برای انبیا و اولیاء ثابت است.»
3- سیاست اسلامی: سیاست اسلامی همان سیاستی است که انبیا و اولیاء از آن به عنوان ابزار در جهت اجرای قوانین الهی، برقراری عدالت، حاکمیت خدا، احقاق حق و خدمت به بندگان خدا استفاده می کردند. امام راحل در تعریف این قسم از سیاست می فرماید: «... این سیاست سیاست رایج در کشورها یک جزء ناقصی است از سیاست که در اسلام برای انبیا و اولیاء ثابت شده است.» اما سیاست به معنای اینکه جامعه را ببرد هدایت کند و به آن جای که صلاح جامعه و افراد است، این درروایات ما برای نبی اکرم(ص) با لفظ سیاست ثابت شده است ... در روایت است که پیغمبر اکرم مبعوث شده که سیاست امت را متکفل باشد. همچنین ایشان فرمود: «انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاستی که مردم را از اینجا حرکت می دهد و [به] تمام چیزهایی که به صلاح ملت و مردم است هدایت می کند.» با توجه به تعریفی که امام از سیاست اسلامی ارائه داد می توان گفت انبیا و ائمه(ع)سیاستمدارترین انسانها بودند به دلیل اینکه آنها لایق و شایسته ترین افرادبرای اعمال چنین سیاستی بودند و دیدگاه امام، همآهنگ با روایات است که درروایات سیاست به همین معنای که امام بیان کرد، تعریف شده است. امام صادق(ع)در خصوص سیاست پیامبر اکرم(ص) فرمود: «خداوند پیامبرش را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد، وقتی که تربیت او را تکمیل کرد ... سپس امر دین و امت را به او واگذار نمود تا سیاست امور بندگان را به عهده بگیرد.»
در زیارت جامعه در وصف امامان معصوم آمده است: «... وساسه العباد و ارکان البلاد ...» سیاست به معنای حقیقی آن است که اندیشمندانی همانند ابوحامد غزالی، محمدتقی جعفری و امام راحل و ... آن را از ضروریات بشر دانسته اند.
مقصود از چگونگی رابطه دین و سیاست این است که دین به عنوان یک مکتب همان طوری که در باره نیازهای مادی، معنوی و فردی بشر،برنامه داشته و پاسخگو است; در خصوص حکومت که یکی از نیازهای اساسی حیات سیاسی و اجتماعی بشر است; نیز برنامه داشته و پاسخگو است. اسلام با ارائه نوعی از حکومت، قوانین کلی حکومت را بیان کرده و نسبت به عنصر حکومت بی تفاوت نبوده است. در ساختار قانونگذاری اسلام همان طوری که قوانین فردی وجود داردقوانین سیاسی نیز پیش بینی شده است، تا انسانها از این قوانین کلی استفاده نموده و از عقل خود در تطبیق آن قوانین بهره گیرند و حکومت تشکیل دهند. ازاین رو است که اسلام در باره رهبری و نحوه شکل گیری حکومت شرایط و معیارهایی را بیان کرده است. عالمان و مصلحان اسلامی همانند امام راحل، همان حکومت ارائه شده از سوی دین را که از آن به عنوان «حکومت اسلامی » و یا «حکومت دینی » یاد می شود; مطرح کرده است. بر این اساس سیاست جزء دین است نه خارج ازدین. امام خمینی(ره) در باره موضع دین نسبت به حکومت فرمود: «گمان نشوداسلام مثل مسیحیت هست که فقط رابطه معنوی بین افراد و خدای تبارک و تعالی است و بس. اسلام برنامه زندگی دارد، اسلام برنامه حکومت دارد.» «حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله(ص) است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم برتمام احکام فرعیه ... است.» د دیدگاهها در باره رابطه و عدم رابطه وسیاست در باره رابطه و عدم رابطه دین و سیاست دو گرایش و دیدگاه عمده وجوددارد: 1 دیدگاه رابطه دین و سیاست طرفداران رابطه دین و سیاست گرچه درچگونگی رابطه و دلایل آن خط مشی واحد را دنبال نمی کنند ولی اصل رابطه دین وسیاست را همه قبول دارند. بر اساس این دیدگاه، دین به صورت مجموعه قوانین؟؟؟؟ تکامل مایی و معنوی آن تشریع شده; و در تمام صحنه های سیاست، اجتماعی،فرهنگی و ... حضور دارد. اصولا فلسفه تشریع دین نیز همین است. از این رو اگردین نتواند پاسخگویی نیازهای دنیا و آخرت باشد; با اصل تشریع آن منافات دارد. بر اساس این نگرش که در عصر حاضر امام راحل پرچمدار آن است; دنیا وآخرت، عرفان و سیاست از هم جدا نبوده و مکمل یکدیگرند. دین فقط در مقوله خداو معاد و ارتباط انسان به خدا خلاصه نمی شود. از این رو قوانین الهی هماننددانه های تسبیح با همدیگر پیوند دارند که قوانین عبادی آن آثار سیاسی داشته وقوانین سیاسی اجتماعی آن بار و آثار عبادی دارند و سیاست جزء دیانت است واین آمیختگی آن قدر عمیق است که بین دین و سیاست وحدت است; و نسبت دین وسیاست همانند نسبت روح و بدن می باشد چنانکه شیخ محمود شلتوت و استاد شهیدمطهری فرمودند: «تنها در یک صورت است که می توان مساله حکومت را از دین درآیین اسلام جدا کرد و آن هنگامی است که بتوان پیوند جسم را از روح آدمی گسست!...» شهید مطهری فرمود: «... بزرگترین آرزوی هواخواهان ترقی اسلام باید تواءم شدن سیاست و دیانت باشد. نسبت این دو با هم نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید با یکدیگر بپیوندند.»
تعریف و تفسیری که امام راحل از دین ارائه می دهد همان تفسیری است که مورد تحلیل قرار گرفت . از نگاه امام دین به مجموعه قوانین فردی و ارتباط انسان با خدا تفسیر شده است. او عقیده دارد که دین تنها در معنویات ظهور پیدا نمی کند بلکه دین مجموعه ای از قوانین فردی و سیاسی و ... است که مسایل سیاسی آن از مسایل عبادیش بیشتر است و هیچ موضوع حیاتی در سیستم قانونگذاری اسلام فاقد برنامه نیست. امام راحل فرمود: «اسلام مکتبی است برخلاف مکتبهای غیر توحیدی، در تمام شوون فردی، اجتماعی، مادی، معنوی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی دخالت ونظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز ... فروگذار نکرده است.»:«اسلام دینی است که احکام عبادیش سیاسی است این جمعه این خطبه های جمعه آن عید آن خطبه های عید، این اجتماع این مکه این مشعر این منی این عرفات همه اش مسایل سیاسی است.» «نسبت اجتماعات قرآن با آیات عبادی آن نسبت صد به یک هم بیشتراست از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام رادربردارد سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احکام مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات،اقتصادیات، حقوق سیاست و تدبیر جامعه است.»:«بسیاری از احکام عبادی اسلام منشا خدمات اجتماعی و سیاست است. عبادتهای اسلام اصولا تمام با سیاست و تدبیرجامعه است. مثلا نماز جماعت و اجتماع حج در عین حال معنویت آثار اخلاقی واعتقادی حائز آثار سیاسی است.»